از ۱۷ اسفند ۹۸همه چی تغییر کرد من شدم یه مرده ی متحرک که دوست داشتن هم به کل از مغزش رفته شده یه جسم متحرک که فقط داره نفس میکشه دو روز پیش رفتم پیش روانشناس ازش کمک خواستم گفتم راه حل جلوم بزار از این کابوس خلاص بشم گفت باید بزاریش کنار اختلال دوقطبی یعنی خودتو دودستی تقدیم بردگی کردن در مقابل اون با هق هق همه چیو گفتم، یه ذره آروم شدم بعد اون اتفاق، تجاوز به من، مساوی شده با مرگ من ، هرروز هرروز کارم شده گریه کردن بی حوصلگی شدید افسردگی عذاب وجدان....
از خودمم دیگه میترسم کارم شده فقط گریه و خوابیدن البته خوابی که خوابم نمیبره.....
تو اوج جوونیم شدم یه دختر پیر ، احساسمو باختم، خودمو باختم، دوست داشتنمو باختم...
فهمیدم الان چی میگفتن بهم ولی من مسخرشون میکردم....
ما دخترا برمیگردیم میگیم مارو محدود کردن و ..... ولی به واقعیت برگردیم میبینیم نه بحث محدودیت نیست بحث در اینکه گرگ بیرون زیاده....
عاشق بودن مساوی با احترام هست ولی من از ۵ماه پیش همه جور چیز دیدم، تجاوز، کتک زدن، بله چشم گفتن، خودت نبودن، محدود شدن، گریه کردن
پرم از حرف ناگفته ام و این یعنی مرگ تدریجی
من دیگه از خودمم خجالت میکشم هرروز از عذاب وجدان دارم میمیرم هرروز دارم به خودم لعنت میفرستمکه چی شد
چیشد که عشق جاشو داد به هوس پس دوست داشتن چیشد
چیشد که به جای خنده و شادی و گردش و ذوق برا دیدن همدیگه همه چی جاشو داد به اینکه من هرچی میگم باید گوش کنی اونم به زور....چیشد که من فقط برای نیاز جنسی فقط انتخاب شدم چرا همه چی ریخته شد بهم حالم از خودم بهم میخوره از خودم نفرت دارم .....
خواهرم بهم زنگ زده میگه چند روز بود بیمارستان بستری بودم خواهر من، چرا سراغمو نمیگیرین چیزی نگفتم چون میدونستم برا چی بستری شده بازم بخاطر حرفا و کتک های شوهرش روانه ی بیمارستان رازی شده بود یعنی بیمارستان روانی ......
چند سال بعد خودمو میبینم که زیر بار فشارای طرف مقابلم که اختلال دوقطبی داره منم روانه ی تیمارستان شدم
روانشناس بهم گفت دخترم شاید اگه رفتین زیر یه سقف شاید کتکت نزنه ولی خیلی بیشتر از کتک زدن اذیتت کنه خواهرتو جلو چشمات ببین با چه آدمی داره زندگی میکنه توام عین اون میشی شاید فقط بخاطر نیاز جنسی ازت استفاده کنه که الان داره اون کار رو انجام میده شاید خیلی چیزای دیگه......
شایدم یه روز خوابیدی روز بعدش دیگه بیدار نشدی از الان خودتو بدبخت نکن اون الان میگه پس تو رو کاملا تصاحب کرده ولی اونطوری نیست با یه دکتر راحت میتونی خودتو درمان کنی و یه رابطه ی سالم داشته باشی نه اینکه از روز اول تو رو بخاطر مسائل جنسی بخوان ، یه جمله ی قشنگ گفت، گفت دنیا کثیف تر از اونیکه تو داری الان ازش میفهمی اونی که تو رو بخواد هم تو رو از لحاظ عاطفی و هم از خیلی نظرهای دیگه تامینت میکنه ولی از راه درست و اخلاقی .......
الان باهاش حرف زدم ولی انگار داشت با یه تفاله حرف میزد صبح تا بعد از ظهر سرکار بود و بعد اونم پیش دوست مشترکمون نیما با منم حال حرف زدن نداشت تو دلم گفتم بهش بگم بره بخوابه ولی منتظر موندم تا خودش به حرف بیاد و بگه که گفت...
تنها بودم تنهاتر از قبلم شدم......