میدونم همیشه از حال بدام توی این وبلاگ کوفتی نوشتم ولی من هیچکس رو توی دنیای واقعی ندارم که خودمو تخلیه کنم حرفای توی دلمو بهش بگم
۱۷اسفند ۹۸ از خودم بخاطرش گذشتم و هیچ راه برگشتی ندارم با خودم بد کردم خودمو داغون کردم پشیمونم ولی دیگه چاره ای ندارم علی اختلال دوقطبی داره چند بار به سرم ضربه ی بدی وارد کرد در واقع داشت بهم آسیب میرسوند پا به فرار گذاشتم یه پسر آس و پاس که هیچم نداره
در واقع آدم زندگی نیست و فقط داره اذیتم میکنه من دیگه شبا نمیتونم بخوابم از پشیمونی از گریه های شبونه که دوس ندارم کسی ببینه از عذاب وجدان از اینکه لکه دار شدم هرروزم برام جهنمه نمیتونم به کسی چیزی بگم امروز مامان علی برگشته بهم میگه اگه تو این اتاق کوچیک بخوای زندگی کنی بیایم خواستگاریت موندم چی جوابشو بدم من در رفاه کامل دارم زندگی میکنم و واقعا بهم برمیخوره که اینجوری برگشتن بهم بی احترامی میکنن بهشون گفتم اتاق من اندازه ی خونه ی شماست ایشالا بهترین ها رو میسازیم و شرایط کاملا محیا میشه بعدا فکر میکنیم
نمیدونم علی داره چه غلطی میکنه حتی پول سیگارشم نداره فکر میکنم قماربازی داره میکنه که اینهمه پولی رو که درآورده به باد داده الانم قرنطینه اس اوضاع کاملا ریخته بهم
نمیدونم چیکار کنم ولی میدونم آخرش مرگ هست و تمام دوبار خودکشی کردم و ناموفق شیر گاز رو باز گذاشتم دارو خوردم چیزی نشد
صبر میکنم برا مدتی اگه چیزی حل نشد خودمو حلقه آویز میکنم من با خودم خیلی بد کردم خیلی بد ایندفعه دیگه پای آبروم وسطه نه خودم با یه آدم بی فکر و قمار باز و آویزون هوس باز طرفم
با خودم کاملا بد تا کردم هر کلمه ای که دارم مینویسم پر از درد و پشیمونی خدا ببخشتم